مقاله جايگاه زن درقرآن با word

ساخت وبلاگ

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله جايگاه زن درقرآن با word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله جايگاه زن درقرآن با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله جايگاه زن درقرآن با word،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد


بخشی از متن مقاله جايگاه زن درقرآن با word :

قرآن زن و مرد را یك سرشتى مى‏داند

قرآن تنها مجموعه قوانین نیست.محتویات قرآن صرفا یك سلسله مقررات و قوانین خشك بدون تفسیر نیست.در قرآن،هم قانون است و هم تاریخ و هم موعظه و هم تفسیر خلقت و هم هزاران مطلب دیگر.قرآن همان طورى كه در مواردى به شكل بیان قانون دستور العمل معین مى‏كند و در جاى دیگر وجود و هستى را تفسیر مى‏كند،راز خلقت زمین و آسمان و گیاه و حیوان و انسان و راز موتها و حیاتها،عزتها و ذلتها،ترقیها و انحطاطها،ثروتها و فقرها را بیان مى‏كند.

قرآن كتاب فلسفه نیست،اما نظر خود را درباره جهان و انسان و اجتماع-كه سه موضوع اساسى فلسفه است-به طور قاطع بیان كرده است.قرآن به پیروان خود تنها قانون تعلیم نمى‏دهد و صرفا به موعظه و پند و اندرز نمى‏پردازد بلكه با تفسیر خلقت‏به پیروان خود طرز تفكر و جهان بینى مخصوص مى‏دهد.زیر بناى مقررات اسلامى در باره امور اجتماعى از قبیل مالكیت،حكومت،حقوق خانوادگى و غیره همانا تفسیرى است كه از خلقت و اشیاء مى‏كند.
از جمله مسائلى كه در قرآن كریم تفسیر شده موضوع خلقت زن و مرد است.قرآن در این زمینه سكوت نكرده و به یاوه گویان مجال نداده است كه از پیش خود براى مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبناى این مقررات را نظر تحقیر آمیز اسلام نسبت‏به زن معرفى كنند.اسلام،پیشاپیش نظر خود را درباره زن بیان كرده است.

اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چیست،لازم است‏به مساله سرشت زن و مرد-كه در سایر كتب مذهبى نیز مطرح است-توجه كنیم.قرآن نیز در این موضوع سكوت نكرده است.باید ببینیم قرآن زن و مرد را یك سرشتى مى‏داند یا دو سرشتى;یعنى آیا زن و مرد داراى یك طینت و سرشت مى‏باشند و یا داراى دو طینت و سرشت؟قرآن با كمال صراحت در آیات متعددى مى‏فرماید كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده‏ایم.قرآن درباره آدم اول مى‏گوید:«همه شما را از یك پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم‏»(سوره نساء آیه 1).درباره همه آدمیان مى‏گوید:«خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفرید»(سوره نساء و سوره نحل و سوره روم).

در قرآن از آنچه در بعضى از كتب مذهبى هست كه زن از مایه‏اى پست‏تر از مایه مرد آفریده شده و یا اینكه به زن جنبه طفیلى و چپى داده‏اند و گرفته‏اند كه همسر آدم اول از عضوى از اعضاى طرف چپ او آفریده شده،اثر و خبرى نیست.علیهذا در اسلام نظریه تحقیر آمیزى نسبت‏به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.

مقام والاى مادر در قرآن
نوع دستورهایى كه اسلام به زن ومرد مى‏دهد، در عین حال كه یك راه مشتركى براى هر دو قائل است ولى راه مخصوص را هم از نظر دور نمى‏دارد، وقتى احترام به پدر ومادر را بازگو مى‏كند، براى گرامى داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح مى‏كند. قرآن كریم مى‏فرماید:
اما یبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كریما (1)
اگر یكى از آن دو یا هر دو، در كنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها حتى «اوف‏» مگو وبه آنها پرخاش مكن و با آنها سخنى شایسته بگوى.

ودر بخشى دیگر مى‏فرماید: ما سفارش كردیم به انسان كه احسان را نسبت‏به پدر و مادر فراموش نكند:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا (2)
وانسان را نسبت‏به پدر ومادرش به احسان سفارش كردیم.
و قضى ربك الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (3)
پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستید وبه پدر ومادر خود احسان كنید. ودر جاى دیگر احسان به پدر ومادر را در كنار عبادت حق یاد مى‏كند:

ان اشكر لی و لوالدیك (4)
شكر گزار من وپدر ومادرت باش.
اما با همه این تجلیل‏هاى مشترك، وقتى مى‏خواهد از زحمات پدر ومادر یاد كند، از زحمت مادر سخن مى‏گوید، نه از زحمت پدر، آنجا كه مى‏فرماید:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (5)
زحمات سى ماهه مادر را مى‏شمارد، كه: دوران باردارى، زایمان، ودوران شیرخوراگى براى مادر دشوار است. وهمه اینها را به عنوان شرح خدمات مادر ذكر مى‏كند. قرآن كریم به هنگام یادآورى زحمات حتى اشاره‏اى هم به این موضوع ندارد كه: پدر زحمت كشیده است.

بنابراین، آیات قرآن كه در مورد حق شناسى از والدین آمده است‏بر دو قسم است: یك قسم حق شناسى مشترك پدر ومادر را بیان مى‏كند وقسم دیگر، آیاتى است كه مخصوص حق شناسى مادر است، قرآن كریم اگر درباره پدر حكم خاصى بیان مى‏كند فقط براى بیان وظیفه است، نظیر:
و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف (6)
خوراك وپوشاك مادران به طور شایسته به عهده پدر فرزند است.

ولیكن هنگامى كه سخن از تجلیل وبیان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذكر مى‏كند.
پى‏نوشت‏ها:
1 اسراء، 23
2 احقاف، 15
3 اسراء، 23
4 لقمان، 14
5 احقاف، 15
6 بقره، 233

عدم تاثیر ذكورت و انوثت در خطابات الهى
قرآن از نظر محتوا، مى‏فرماید: كمالات انسانى، در مبدا شناسى، معاد شناسى، و وحى ورسالت‏شناسى است، یعنى كمال، در داشتن جهان بینى‏الهى است، به این معنا كه: جهان، آغازى دارد به نام «خدا واسماء حسناى او» وانجامى دارد به نام «معاد» وقیامت ودوزخ وبهشت و; وبین این آغاز وانجام، «صراط مستقیمى‏» است. كه مساله وحى ونبوت در این صراط مستقیم است.
چون در متن جهان بیش از مبدا ومعاد ورابطه بین مبدا ومعاد چیزى نیست، لذا اصول دین هم بیش از سه اصل نیست، اول، مبدا شناسى; دوم، معادشناسى; سوم، پیامبرشناسى، واین جمله كه از امیرالمؤمنین; نقل شده است:
«رحم الله امرء عرف من این و فى این و الى این‏»

خداى رحمت كند كسى را كه بداند از كجا ودر كجا وبه كجاست.
گفته‏اند ناظر به این سه اصل دینى است، ودر فهمیدن این سه اصل ذكورت وانوثت‏شرط نیست، یعنى نه مذكر بودن شرط است ونه مؤنث‏بودن مانع. انبیا هم كه انسانها را به این سه اصل دعوت نموده‏اند نه دعوتنامه‏اى براى خصوص مردها فرستاده‏اند ونه زنها را از شركت در این مراسم محروم داشته‏اند.

وقتى قرآن كریم از زبان پیامبر اكرم صلى الله علیه واله فرماید:
ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنی (1)
من وهر كه از من پیروى كرد دعوت مى‏كنیم به سوى خدا واز روى بصیرت.
این دعوت، شامل همه انسانهاست، واگر پیامبرى دعوتنامه براى یك مرد به عنوان زمامدار یك كشور مى‏نویسد، پیامبر دیگرى هم دعوتنامه براى یك زن به عنوان زمامدار یك كشور مى‏نویسد.

اگر رسول خداصلى الله علیه و اله زمامداران مرد را به اسلام دعوت كرد، سلیمان‏سلام الله علیه هم زمامدار زن را به اسلام فراخواند، هم دعوتها عام‏اند وهم مدعوها، وهیچ اختصاصى در بین نیست.
لسان قرآن، لسان فرهنگ محاوره
گرچه ذات اقدس اله درباره كیفر اعمال، مى‏فرماید:
كل امرء بما كسب رهین (2)
هركس در گرو كسب وكار خود است.

اما این «امرء» در مقابل «امرئه‏» نیست، بلكه فرهنگ محاوره این است كه از انسان به عنوان «مردم‏» یاد شود، نه به عنوان مرد در مقابل زن. وقتى زن ومرد در صحنه انقلاب حضور پیدا كردند، مى‏گویند: مردم ایران، انقلاب كردند ویا اگر زن ومرد نسبت‏به یك مطلبى سؤال دارند گفته مى‏شود «مردم‏» چنین مى‏گویند، این مردم یعنى «توده ناس‏» نه این كه مرد در مقابل زن باشد. بنابراین، در این آیه كه مى‏فرماید:

كل امرء بما كسب رهین یعنى، هر مردى در برابر كسب خود مرهون است ودرگرو كار خود است، منظور مرد در مقابل زن نیست، چه این كه همین معنا را در آیه‏اى دیگر با تعبیر «نفس‏» بیان مى‏كند ومى‏فرماید:
كل نفس بما كسبت رهینه (3)
هر نفسى گروگان كارى است كه انجام داده است.
یعنى، هر جانى خواه مرد و خواه زن در برابر كسبش مرهون است. و گاهى تعبیر به «انسان‏» دارد و مى‏فرماید:
لیس للانسان الا ما سعى و ان سعیه سوف یرى ثم یجزیه الجزاء الاوفى (4)
نیست‏براى انسان جز آنچه تلاش نموده است، ونتیجه تلاش خود را به زودى مى‏بیند، سپس هرچه تمامتر پاداش داده مى‏شود.

بنابراین، مساله جزا وجریان معاد اختصاص به گروه خاص ندارد، وچون معاد بازگشت‏به همان مبدا است، لذا هر انسانى در برابر كار خود مسؤول است ودر اینجا زن ومرد دخیل نیست، در مبدا شناسى وتقرب به مبدا هم همچنین. اینها تعبیرات معنوى قرآن كریم است.
پى‏نوشت‏ها:
1 یوسف، 108
2 طور، 21
3 مدثر، 38
4 نجم، 40 -39

علت تصریح به ذكورت وانوثت در قرآن

علت این كه در مواردى قرآن كریم با صراحت نام زن ومرد را مى برد، آن است كه مى‏خواهد افكار جاهلى وقبل از اسلام را تخطئه كند، آنها چون بین زن ومرد فرق مى‏گذاشتند وعبادات وفضائل را براى مردها منحصر مى‏دانستند، لذا قرآن كریم با تحلیل عقلى مى‏فرماید: آن كه باید كامل شود روح است وروح نه مذكر است ونه مؤنث.

قبل از اسلام به زن هیچ بهایى داده نمى‏شد، وهمیشه به زن با چشم خشم مى‏نگریستند. در محیطهایى هم كه صنعت پیشرفت نموده است زن هیچ بهایى ندارد جز براى ارضاى شهوت مردان، كه هر دو تحقیر مقام والاى زن است. اما ذات اقدس اله در قرآن مى‏فرماید: من عهده‏دار تربیت دل وروح انسانها هستم، وروح ودل انسانها نه مذكر است،

نه مؤنث، لذا قرآن موضوع زن ومرد را نفى مى‏كند تا جایى براى بیان تساوى یا تفاوت بین این دو باقى نماند، اگر در سراسر قرآن كریم وهمچنین در سراسر سخنان عترت طاهره; جستجو شود، موردى به چشم نمى‏خورد كه قرآن كمالى از كمالات معنوى را مشروط به ذكورت بداند یا ممنوع به انوثت‏بشمارد.

بنابراین، آیات قرآن كریم به چند بخش دسته بندى مى‏شوند:
بخش اول: آیاتى هستند كه اختصاص به صنف مخصوصى ندارند، مانند: آیاتى كه در آن سخن از ناس یا انسان است، ویا با لفظ «من‏» ذكر شده است.
بخش دوم: آیاتى است كه سخن از مرد دارد، مانند آیاتى كه در آن ضمیر جمع مذكر سالم به كار برده است، وآیاتى كه از لفظ «مردم‏» استفاده شده است، و;، مثل این كه مى‏فرماید: «یعلمكم، یعلمهم;».

در اینجا باید گفت كه این گونه كاربرد بر اساس فرهنگ محاوره است وقتى مى‏خواهند سخن بگویند، مى‏گویند مردم چنین مى‏گویند، مردم انتظار دارند، مردم در صحنه‏اند، مردم راى مى‏دهند. این «مردم‏» در مقابل زنان نیستند، بلكه مردم یعنى «توده ناس‏».
پس نباید از نحوه تعبیرى كه در فرهنگ محاوره وادب رایج است، چنین برداشت كرد كه قرآن فرهنگ مذكر گرایى دارد.

بخش سوم: آیاتى است كه درآن به نام مرد و زن تصریح شده است وبه صراحت مى‏گوید: در این جهت زن ومردى در كار نیست‏یا فرقى نمى‏كنند، نظیر آنجا كه مى‏فرماید:
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه (1)

در این بخش نیز باتوجه به این كه قرآن براى تهذیب روح است ودر هنگام عبادت وتقرب، بدن زن ومرد در ارزش عبادت نقش ندارد لذا تصریح به عدم تفاوت مى‏كند تا شبهه تفاخر جاهلى را ریشه كن نماید.
به همین خاطر در خلقت‏بشر اولیه نیز كه گاهى سخن از تراب است، گاهى سخن از «حما مسنون‏» وگاهى از «صلصال‏» وگاهى «طین‏» ومانند آن در مرحله‏اى نیز مى‏فرماید كه، در پیدایش شما «بشر ثانوى‏» یك زن دخیل است ویك مرد، تا به آنان بگوید كه شما به چه چیزى فخر مى‏كنید؟ واگر بخواهید تفاخر كنید،

فخرتان در بى‏فخرى است. تنها عامل فخر همان تقوا است كه با بى‏فخرى وبى‏تفاخرى همراه است. این كه مى‏فرماید «یا ایها الناس‏» یعنى همان ناسى كه قرآن براى هدایت او آمده است واین آیه هم قسمت‏بدن را به عهده مى‏گیرد وهم قسمت روح را، این كه مى‏فرماید:
یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى (2)

اى مردم، ما شما را از مرد وزنى آفریدیم یعنى، شما اگر بخواهید روى بدن فخر كنید، هم مرد، از زن ومرد خلق شده است، وهم زن، از زن ومرد به وجود آمده است، نه خلقت‏بدن مرد، بالاتر از خلقت‏بدن زن است ونه برعكس. چه این كه اگر شخصى، یا صنفى، یا نژادى واست‏با نژاد دیگر تفاخر كند، به او هم گفته مى‏شود كه تك‏تك شما از زن ومرد هستید.

نژاد وزبان هم عامل شناسایى وشناسنامه طبیعى است، انسان كه نمى‏تواند هرجا مى‏رود شناسنامه كشور خود را همراه داشته باشد، چهره‏ها، قیافه‏ها، زبانها ولهجه‏ها شناسنامه طبیعى انسان است كه آن هم به بدن بر مى‏گردد، وگرنه روح نه شرقى است ونه غربى، نه عرب است ونه عجم و;.
و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا (3)
شما را شعبه‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید.
شناسنامه هم كه هیچ عامل فخر نیست، پس اگر كسى بخواهد تفاخر كند، جایى براى آن نیست، چرا كه همه از زن ومرد هستند، وشعوب وقبائل به بدن مربوط است، وارواح، حساب جدایى دارند.

«الارواح جنود مجنده‏» (4)
جانها گروههاى به هم پیوسته‏اند.
روح یك وادى دیگرى دارد، كه در آنجا سخن از شناسنامه ومانند آن نیست. آنگاه اگر كسى بخواهد بالاتر رود باید بدون تفاخر وفخر فروشى بالاتر رود، چرا كه:
ان اكرمكم عند الله اتقاكم (5)
همانا گرامى‏ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است.

پى‏نوشت‏ها:
1 نحل،97
2 حجرات، 13
3 حجرات، 13
4 بحار الانوار، ج‏61، ص‏31
5 حجرات، 13

فاطمه كلمه الله

قرآن كریم به هنگام طرح قصه آدم سلام الله علیه مى‏فرماید:
«فتلقى آدم من ربه كلمات‏» (1)
سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دریافت نمود.

در تبیین وتفسیر كلمات آمده است كه منظور انوار عترت طاهره است، بدین معنا كه انوار عترت طاهره همان مقامات علمى است كه حضرت آدم سلام الله علیه آن را تلقى كرد وزمینه نجات او فراهم گردید ودر این میان همانطور كه حضرت امیرسلام الله علیه در مجموعه عترت قرار دارد، حضرت زهرا هم در آنجا مى‏تابد واین كه فاطمه زهرا صلوات الله علیها معروف ومشهور شده، نه براى آن است كه، زن تنها در حضرت زهرا خلاصه شده است‏بلكه به این دلیل است كه آن حضرت دیگران را تحت الشعاع قرار داده است.

به عنوان مثل معصومین دیگر نیز مانند حضرت امیرسلام الله علیه، معروف نیستند واگر در عرف بخواهند مثل ذكر بكنند، به حضرت على; مثل مى‏زنند. در صورتى كه همه ائمه نور واحدند. همانطورى كه در بین معصومین، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معروف والگو شده است، در بین زنان هم حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها اشتهار یافته است وگرنه زنان فراوانى بودند كه هم از عصمت‏برخوردارند وهم از كمال متعارف وفوق متعارف، ولیكن علت این كه حضرت زهرا در بین زنان معروف شده همان علتى است كه بدان سبب، حضرت على; در بین ائمه معروف شده است.

پس مراد از لفظ كلمات در آیه شریفه
«فتلقى آدم من ربه كلمات‏»
اسماء الهى است وبارزترین مصداق اسماء الهى، عترت طاهره‏اند كه در بین آنان، فاطمه زهرا صلوات الله علیها مى‏درخشد.

زنان الگو از نظر قرآن

اگر انسان وارسته شد مى‏تواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، واگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده وچهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب ودو نمونه بد) ذكر مى‏كند.

زن، چه بد وچه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است‏بین این دو مطلب كه اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان مى‏باشد یا زن نمونه است؟ چه این كه مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست‏بلكه مرد نمونه است. قرآن كریم مى‏فرماید: آن كه خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلكه زن نمونه است، چه این كه زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلكه نمونه انسانهاى بد است.

زن لوط و زن نوح
قرآن كریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین كرده ومى‏فرماید:
ضرب الله مثلا للذین كفروا امراه نوح و امراه لوط كانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین (1)
خدا براى كسانى كه كافر شدند زن نوح ولوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند وبه آنها خیانت كردند وكارى از دست‏شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.

در این جا خداوند نمى‏فرماید
«ضرب الله مثلا لللاتی كفرن‏»
ونمى‏فرماید
«ضرب الله مثلا للنساء الكافرات‏»
نمى‏گوید خدا نمونه زنان بد را ذكر كرد، بلكه مى‏گوید نمونه مردم كافر را ذكر كرد. ضرب الله مثلا للذین كفروا نه «للنساء» ونه «لللاتی كفرن‏» بنابراین معلوم مى‏شود این «للذین كفروا» به معناى مردان كافر نیست‏بلكه به معناى مردم تبهكار وبزهكار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مكتبى، اعتقادى وفرهنگى است، ولذا ذات اقدس اله به ما فرمود:
لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتكم (2)

خیانت نكنید به خدا ورسول وخیانت نكنید به امانت‏هایتان.
به پیامبر خیانت كردن، یعنى، با دین او بد رفتارى كردن. در اینجا كه فرمود: زن لوط وزن نوح به این دو پیامبر كه یكى از آنها پیامبر اولواالعزم است ودیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت كردند، یعنى مكتبشان را نپذیرفتند، واینها نمونه مردم تبهكار وكافرند.

بنابراین معلوم مى‏شود كه اگر سخن از «الذین‏» و «امنوا» ومانند آن است‏بنابر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. ودر همین آیه هم كه فرمود قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همانطورى كه تثنیه مذكر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این كه «داخلین‏» را به صورت جمع مذكر سالم ذكر كرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.

زن فرعون
قرآن كریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذكر مى‏كند، زنان با فضیلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد ودرباره آنها چنین مى‏فرماید:
و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراه فرعون اذ قالت رب ابن لی عندك بیتا فی الجنه و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین (3)براى كسانى كه ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت‏براى من خانه‏اى بساز ومرا از فرعون وكردارش نجات بخش ومرا از دست مردم ستمگر برهان.

تعبیر قرآن در آیه این نیست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مى‏فرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است وجامعه برین از این زن الگو مى‏گیرد، نه این كه فقط زنان باید از او درس بگیرند.
ذات اقدس اله در این آیه نیز نمى‏فرماید:
«و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراه فرعون‏»
بلكه مى‏فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است
و ضرب الله مثلا للذین امنوا

امراه فرعون یك چنین زنى در خانه‏اى زندگى مى‏كرد كه صاحب آن خانه ادعاى:
انا ربكم الاعلى (4)
پروردگار بزرگتر شما منم.
داشت و شعار:
ما علمت لكم من اله غیری (5)
براى شما خدایى غیر از خودم نمى‏شناسم

در سر مى‏پروراند وادعاى انحصار مى‏نمود. ذات اقدس اله در قرآن كریم به صورت حصر مى‏فرماید:
سبح اسم ربك الاعلى (6)
تسبیح كن نام پروردگار والاى خود را.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

دانلود مقاله...
ما را در سایت دانلود مقاله دنبال می کنید

برچسب : مقاله جایگاه کار در,مقاله جایگاه زن در,مقاله جایگاه زن در قرآن,مقاله جایگاه عقل در,مقاله جایگاه خانواده در,مقاله جایگاه زن در شاهنامه,مقاله جایگاه زن,مقاله جایگاه زن در نهج البلاغه,مقاله جایگاه زن در جامعه,مقاله جایگاه امامت, نویسنده : papers-downloada بازدید : 214 تاريخ : پنجشنبه 1 مهر 1395 ساعت: 7:15